زمزمه های یک شب سی ساله
محمد علی حریری:/ جهرم پاییز داغ کمی نیست آنجا که تنهائیت را جز بی کسی همدمی نیست جز اشک هایی که شورند بر زخم تو مرحمی نیست آنجا که کز کرده در تو ای کاش،ای کاش،ای کاش از آرزوهای گنگت جز حسرت مبهمی نیست آنجا که از بس نبارید باران برای بلوغت در رویش ریشه هایت یک قطره،حتی نمی نیست برگی که رنگش پریده ست،تاکی که تا ته تکیده ست باغی که پاییز دیده ست،پاییز داغ کمی نیست باور نکردید از من،از شمعدانی بپرسید دیگر برای وضوی پروانه ها شبنمی نیست تا واژه ها واژگون است شاعر شدن بی شگون است آنجا که قدر قلم را اندازه درهمی نیست
نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت
4:58 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |